چن روره یا بی هوا دلم می گیره یا اعصابم بهم میریزه

حقیقتش اینه که نه شباخواب دارم نه روزا ارامش یجوری ای پای لعنتیم درد می کنه که دلم میخاد بکنمش بندازم دور نمی تونم بخابم نمی تونم راه برم هرچقدرم دکتر بهم ویتامین داده که بهتر بشه نشده سه هفته دیگه هنوز مونده 😪

ازیه طرف فکرم همش درگیره دکترم میگه وزنت خوبه ولی مامای بهداشت همش گیر میده نه رفته بالا، نه کم شده

ازیه طرف ح میگه رژیم میگیری بچه طوریش نشه چرا نمی خوری بخورم عذاب وجدان می گیرم نکنه خیلی خوردم اصلا زن حامله ای که نتونه چیزی بخوره چیه میشه یه موجود بی اعصاب

والا رژیم همینجوریش مزخرفه وای به حال اینکه حامله رژیم باشی

حقیقتا دلم ارامش میخاد واینکه این پای لعنتی یکم دردش بهتر بشه